گردش
امروز عصر بعد از مدتها رفتیم بیرون ...مقصد ؟ پاساژ مفید ...دوستش دارم ...بزرگه و قیمت هاش خوبه و فضاش ازاده و حس خفه کننده ی پاساژهای دیگه رو نمی ده کلی پلاسکو داره ....کلی هم ظروف دنی هوم داره که من این بار پول نداشتم چیزی بخرم ... اما چرخیدن خوب بود ...مثل پرنده ی رها شده از قفسم ...هربار میرم بیرون نمی دونم بار بعدی کی میشه ...هرچند ...هانا به نهایت غایت اذیت کرد ...حتی جرات نکردیم یه بستی بخوریم چون قطعا اونم می خواست ...اخرم ساعت هشت شیر خورد و بدون شام خوابید ...خدا تا صبح به دادم برسه ...
یعنی همون اول کار امدم ارایش کنم هانا شروع کرد به نق نق .... لباس پوشیدم نق نق ...شال سرم کردم نق نق ...انجا هم نق زد و نق زد ...کلا دوست نداره دیگه توی بغل یا کالسکه باشه فکر میکنه هرجا میلش بکشه باید بره ...یه گل توی یه گلدان شیشه ای دو ساله توی سرویس بهداشتی من هست ...صحیح و سالم و قشنگ ...الان هر بار میرم دستش رو بشورم می کشدش ...باید برش دارم ...
دختر خوبیه نمی دونم شاید هم ما زیادی داریم به دخترمون میدون میدهیم ...امروز به خودم امدم رضا استیکر زده بود به کابینت اشپزخونه بکنه دست ورزی بشه ...یه عالمه ابزار دست ورزی درست کردم ...هر غذایی که بگید رو دادم دست زده ... هر جا بخواهد می برمش ...هر چی بخواهد لمس میکنه ...
شاید هم من بی حوصله ام امشب ...دوباره پریود شدم ...دو هفته ی پیش تمام شده بود ...باز شروع شد کلا بدنم داره سال پیش رو جبران میکنه !








