انتقام .
از صبح خودم رو زدم به مریضی و امدم تو تخت و هانا رو انداختم گردن رضا ...
دقیقه ای یک بار هم می اید میگه پوشکش رو عوض کنم ؟! یعنی الان وقت شیرش هست ؟ الان پیانوش رو بدهم بازی کنه ؟ باید ببرمش بیرون تا ساکت بشه ؟ به لباسش اب ریخت اما کمه عوض کنم ؟!
گفتم من اینجا نیستم منو با مبل ودر و دیوار یکی بدان اگر انها میتوانند به تو جواب بدهند منم می توانم ...به عقل خودت رجوع کن - ااایییییییییی ....من دردد دارم ....تمام تنم درد داره ...مسکن بیار برام رضا ...اییییییییی
بدجنس هم خودتون هستید حقشه ...48 ساعت یک نفس از بچه ی تب دار مراقبت کردم ته اش میگه خوبه بچه ام تو مریضی هیچ اذیتی نداره !
نداره دیگه ؟! نگه اش دار -
اما خدایی میره دستشویی بدو بدو میرم هانا رو میگیرم بغلم کلی بوسش می کنم و دوباره می ام تو تخت میگم ای خدااااااااااا خیلی درد دارم ...خیلی !
کجات درد میکنه ؟!
نمی دونم ...اییییییییییییییییییی
دوباره تاکید میکنم بدجنس خودتونید !








