روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

انتقام .

از صبح خودم رو زدم به مریضی و امدم تو تخت و هانا رو انداختم گردن رضا ...

دقیقه ای یک بار هم می اید میگه پوشکش رو عوض کنم ؟! یعنی الان وقت شیرش هست ؟ الان پیانوش رو بدهم بازی کنه ؟ باید ببرمش بیرون تا ساکت بشه ؟ به لباسش اب ریخت اما کمه عوض کنم ؟!

گفتم من اینجا نیستم منو با مبل ودر و دیوار یکی بدان اگر انها میتوانند به تو جواب بدهند منم می توانم ...به عقل خودت رجوع کن - ااایییییییییی ....من دردد دارم ....تمام تنم درد داره ...مسکن بیار برام رضا ...اییییییییی

بدجنس هم خودتون هستید حقشه ...48 ساعت یک نفس از بچه ی تب دار مراقبت کردم ته اش میگه خوبه بچه ام تو مریضی هیچ اذیتی نداره !

نداره دیگه ؟! نگه اش دار -

اما خدایی میره دستشویی بدو بدو میرم هانا رو میگیرم بغلم کلی بوسش می کنم و دوباره می ام تو تخت میگم ای خدااااااااااا خیلی درد دارم ...خیلی !

کجات درد میکنه ؟!

نمی دونم ...اییییییییییییییییییی

دوباره تاکید میکنم بدجنس خودتونید !

پنجشنبه نهم مرداد ۱۴۰۴ ۱۱:۵۷ ق.ظ ...

دریافت کد آمارگیر سایت

آمارگیر وبلاگ

© روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو