رفقا یه تجربه ...
اگر ساعت سه و چهل دقیقه صبح جمعه یک نفر گوشی موبایلش زنگ خورد ....اونم نه تلفن ...زنگ ساعت ...اشتباه منو نکنید ...نگید اخی خوابه ...برید خودتون گوشی رو خاموش کنید .
دو انتخاب متفاوت داشته باشید .
یک بگذارید اینقدر زنگ بخوره که خودش بیدار بشه ....اصلا گوشی رو بکشید ببرید بگذارید کنار گوشش -
دو برید گوشی رو بکوبید تو ملاجش
راه دوم به شدت دل خنک کن تر هست . جدا از اینکه چرا یک نفر با مدرک دکترا پی ام رو با ای ام اشتباه گرفته و جای گذاشتن ساعت گوشی برای عصر خواب نازنین شما رو به هم ریخته ... صبح که انکار میکنه که گوشی من زنگ نخورده من اون ساعت چرا باید زنگ می گذاشتم و وقتی نشانش می دهید با یه اخم متفکرانه می گه اییییییییی اشتباهی گذاشتم ؟!
اون زمان هیچی خشم شما رو جوابگو نیست ...بخدا نیست ...اگر بود ...من الان ارام بودم ...پس یه کار خدا پسندانه تر بکنید 
اینطوری صبح که دارید تخم مرغ خرمای روز جمعه رو می خورید دلتون خنک تر هست ...
و صبح جمعه ی قشنگ و ابری تون از خونه ی فوق تمیز لذت ببرید .
من دیروز خونه رو حسابی سابیدم یکم لباس بود شستم و یکم روی رخت اویز ماند بعد گفتم به فردای من اعتباری نیست تند تند لباس ها رو روی بخاری خشک کردم و تا کردم و گذاشتم سرجاش و سینک و دامستوس زدم و همه جا رو تر و تمیز کردم و امروز دیگه هیچ کاری نیست جز فیلم دیدن و شاید هم مثل دیروز ساعت یک رفتم یکم پیاده روی .
دیروز با رضا رفتیم پیاده روی و تمام مدت در مورد نسل جدید حرف زدیم و اگر بگم جفتمون خیلی ترسیدیم از این نسل دروغ نگفتیم ...
موضوع هم خواهرزاده ی من هست که مهندسی برق و بورسیه قبول شده - یعنی هم دانشگاه دولتی و هم داخل تهران و هم بورسیه که از الان حقوق داره و هم مهندسی - بعد دایم نق میزنه و دایم توی دانشگاه بحث سیاسی میکنه بعد با افتخار برای ما تعریف میکنه در حالی که از روز اول همه گفتیم اوضاع جالبی نیست و دهنت رو ببند ...دایم میگه این دانشگاه به درد نمی خوره و اشغاله ... حاضر نیست توی سلف غذا بخوره ... با خشم میگه یه مشت بچه شهرستانی هستن که لایق دوستی با اون نیستن ( این تیکه رو که میگه همه می خواهم خرخره اش رو بجوییم فکر کرده خودش کجایی هست مگه ؟ ) من باید می رفتم علوم تحقیقات ...رفیق ها انجا رفتن ...ما مگه فقیریم -
پدرش تا اینجا هر سال نزدیک 100 تومن خرج مدرسه غیر انتفاعی اقا کرده !
دیگه پدرم اون روز رک گفت که درس میخواندی یه دانشگاه خوبتر قبول میشدی ...
تمام پسر عمه هاش توی شریف اند ...دختر عموش دندان پزشکی دانشگاه تهران ...بعد ایشون به زور و بدبختی و تلاش رضا و باباش و مشاور توانسته تهران قبول بشه و هنوز پرووووو هست و فکر میکنه حقش این نیست
با رضا به این نتیجه رسیدیم سیلی که باید پدر و مادرش بهش میزدن و دیر شده و نزدن حالا سرنوشت و جامعه بهش می زنند تا ادم بشه ...والا یه بشر چقدر می توانه پرو باشه ؟!
من که میدونم تمام سال کنکورش سرش توی گوشی و شیطنت بوده ...اما دهنم رو می بندم و هر بار نق میزنه نمی گم خود کرده رو تدبیر نیست !