میخواهم اعتراف کنم من از اول مهر دنبال 23 بهمن بودم چون 23 اسفند تقریبا میشه گفت اخرین روزی هست که بچه ها می ایند مدرسه و من همه اش منتظر روز شمار اخر سال بودم ...اون ور سال یه خلاصی قشنگ داره که روزها دیگه می گذره بخواهی و یا نخواهی می گذره
برای همین خیلی خوشحالممممم -
ظرف توی سینک منتظر هستند یکی به دادشون برسه ! غیر از انها خونه کاملا مرتبه و میشه از باقی روز لذت برد ...غذا برای امروز هم توی یخچال هست ! ظرفها برای رضاست واقعا باید اخر هفته ها یه حرکتی بزنه دیگه ....
فیلم دیشبی از رتبه ی مزخرفان درجه سوپر مزخرف رو می گیره ...علاوه بر این من زیاد ادم اجتماعی نیستم و اینکه کنار یه عده ی زیادی بشینم و با صدای خرت خرت انها یک چرنده رو ببینم و نتوانم وسطش برم چون همراه دارم و بعد برگردم خونه و یک ساعت توی راه باشم و تمام ترکیبش ...اوه اصلا جذاب نبود ! یعنی دیگه عمرا تجربه اش رو بخواهم ...
دیشب یاد دوستی افتادیم با رضا که سالها پیش توی کلاس زبان داشتم ...اسمش سعید بود ...و سه سال از خودم بزرگتر بود و تقریبا یک سال و نیم همکلاسی هم و شاید بشه گفت دوست صمیمی هم توی کلاس بودیم ...این پسر از یک جایی حرص می خورد که چرا من اینقدر بیکارم که بتوانم کلی فیلم به زبان انگلیسی ببینم
...وای اون زمان اینقدر زبان گوش داده بودم ودرگیر بودم که مسلط کامل حرف میزدم در حدی که سریال خانه ی پوشالی رو بدون ترجمه و مشغول اشپزی دیدم !
اما این بشر نفس میکشیدم تو کلاس می گفت چون لی لی خونه داره زبانش خوبه !
وای چقدر این می رفت روی مغزممممممم - 
الان دلم میخواهد زمان رو برگردانم عقب بگم سعید حق با تو بود ...الان توی حرف زدن چندتا جمله ی ساده هم باید فکر کنم !
سعید با رضا اشنا شده بود بعد اون زمان من اولش نامزد بودم یعنی این داستان کلاس زبان من همزمان هست با سال اول زندگی مشترکم با رضا بعد رضا می امد دنبالم اون از پنجره می دید اگر من سرک می کشیدم می گفت نکش خودتون بابا هنوز نرسیده ! سقلمه اش رو هم هربار می خورد اما بزرگوار مهارت عجیبی روی مخ رفتن داشت
دیگه دیشب کلی یادش کردیم ...البته نرفتیم پیتزا بخوریم ...چون من نهار ماکارانی پختم دیگه جا برای شام نداشتیم ...
تازه دیشب رضا با تعجب گفت یعنی اسفند امسال 7 سال میشه که هم رو میشناسیم ؟
نفس عمیق کشیدم و به خودم گفتم لی لی تو همیشه صبور بودی !
اون سمت سال ان شا الله ساعت مدرسه برام کمی کمتر میشه و می توانم یکم ورزش رو توی زندگیم بیارم و برای اولین بار حس میکنم برای شروعش نیاز دارم از باشگاه باشه که توی جوش قرار بگیرم . امیدوارم موفق باشم و انجامش بدهم .