روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

تفاوت

امروز دختر خاله هام دخترانه امدن دیدنم

علاوه بر هدیه برای هانا کوچولو برام سمنو و مالت و کتاب فرزند پروری اوردن...

از خاطرات زایمان و شیردهی گفتن

دلداریم دادن که صبور باشم و هانا میتوانه بلاخره شیرم رو بخوره

کلی عذاب وجدان سزارین رو از من گرفتن...

الان هم تو تاریکی شب با نور چراغ خواب هانا نشستم در مجموع دیشب 3 ساعت خوابیدم

رضا داره خر خر میکنه

هانا داره پستونک مچ مچ مبکنه و یکم هوشش میبره باز بیدار میشه و منم دارم کتاب میخوانم و به دختری که سال قبل بودم فکر می کنم...

چقدر متفاوت شدم... و تازه فهمیدم تکامل ی که در گذشته مادرها ذاتی بلد بودن از کجا امده امروز دخترخاله هام یادم دادن اروغ رو بهتر بگیرم... یادم دادن شیر بادام بخورم و حتی هانا کوچولو 5 دقیقه با کمک انها سینه ام رو گرفت...

این اسمش تکامله چیزی که من بلد نیستم چرا چون بچه ای اطرافم نبوده... اینو امروز دختر خاله ام یادم انداخت و گفت خودت رو سرزنش نکن.

چقدررررر به شنیدن این جمله احتیاج داشتم

چهارشنبه بیست و ششم دی ۱۴۰۳ ۱۰:۴۲ ب.ظ ...

دریافت کد آمارگیر سایت

آمارگیر وبلاگ

© روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو