فسقلی
بعد از غیبت صغرا و کبرا برگشتم البته هنوزم ناقص
واضحا تا اطلاع ثانوی که این ثانوی می توانه تا اخر عمرم باشه اختیارم دستم یه موجود فسقلی 48 سانتی هست که وقتی گریه میکنه ادم میگه خدایا چرا سخن گفتن یه اتفاق تدریجی هست و انی نیست ؟! چرا تمام فعالیت نوزاد ها جیغ کشیدن هست !؟ چرا اینها کاری جز خوردن و خوابیدن و حرام کردن پوشک و جیغ کشیدن نیست ؟
اهان یه وقتایی هم سرخ و سفید و ابی و بنفش و نارنجی و سبز هم میشه ...و خونه رو چنان می گذاره روی سرش که هشت نفری زل میزنیم به اینکه دقیقا الان باید چه حرکتی بزنیم از دستش ؟
در کل رفقا من از چهار روز پیش هی امدم این صفحه و هی خواستم براتون از حال و اوضاعم بنویسم و هر بار یکم نوشتم یکی که نام نمی برم دقیقا کی ...با تمام توان حنجره اش گریه کرده ....
و من که خودم تازه از پس یه جراحی بر امدم و یه زخم هفت لایه نازنین دارم که قشنگ روزهای اول و حتی تا همین دیشب جهنم رو نشونم داده با سرعتی کندتر از حلزون واکنش دادم و اغلب یکی زودتر از من رسیده و گفته بجنب لی لی بچه هلاک شد !
حالا خوبه جوجه طلا شیرخشکی هست و من هم یکی از چندتا پرستارش و نقش چندان پررنگی بیشتر از اروغ گرفتن ندارم
اما خوب در هر حال و اوضاعی با گریه ی هانا خانم من باید بپرم برم سراغش ...
دلم به شدت برای خونه ام تنگ شده اما راهی برای رفتن ندارم ...خودم نیاز به مراقبت دارم ...نی نی نیاز به مراقبت داره ...کم خوابی خر است ! تقریبا یک هفته از تولدش گذشته و من فکر نمی کنم تا هفته ی دیگه هم بتوانم برم خونه ام ...من هنوز نمی توانم بشورمش ...چون خیلی خیلی خیلی ریزه میزه است و از طرفی من زخم دارم و نشتن و بلند شدن برام سخته ...
فعلا تمام تمرکز من روی تغذیه و سلامتی دخترم هست ...دو بار ویزیت دکتر کودکان بردمش - زردی رو با قطره و شیر دهی مداوم و قطره ی ملین کنترل کردم ...شیر خودم رو مداوما دوشیدم که براش بمونه هرچند تا دو روز پیش از خوردنش محروم بود و الان در حد یک وعده روز و یک وعده شب امیدوارم بلاخره صورتش دوباره رنگ طبیعی بگیره
وقت کنم باز می ام و می نویسم . ماچ به کله تون !








