مریم جان روی صفحه که رفتی گزینه دانلود رو بزن
biaupload.com/do.php?filename=org-d8a0f40ad3801.pdf
روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)
مریم جان روی صفحه که رفتی گزینه دانلود رو بزن
biaupload.com/do.php?filename=org-d8a0f40ad3801.pdf
چندتا اپیزود از من
بیدار شدم و نور اتاق خاکستری روز هست ...میدونم میشه خیلی خیلی بیشتر خوابید از بیدار میشم و به خودم میگم عوضش ریتم شب و روزت به هم نمی خوره ...من همیشه حال رو فدای اینده کردم ...همیشه ...
توی اینستا می گردم و چندتا وایب خوب می بینم ...کم کم دارم اولیام رو مودب میکنم ...دیروز بعد از دیدن تکالیف از همه شون تشکر خصوصی کردم شاید یاد بگیرند به نظرتون یاد می گیرند ؟ اما خوبه من انگیزه تر ادامه میدهم چون در نهایت این کار منه مگه هزار بار که رضا پیازهای متلاشی و ریز شده اما کمی پیدا ی غذا رو بالا اورده من دیگه دست از اشپزی کشیدم؟ اگر حواب اون نه هست و جواب اینم نه هست اما رفقا مادر شدید قبل از ارسال تکالیف بنویسید سلام خانم معلم وقت بخیر همین قدر کوتاه بخدا نمی میرید ...مردید با من !
دیشب برای خودم انگیزه ی روز درست کردم ...ارد برنج رو توی اب خیس دادم تا امروز فرنی بشه ...
منتظر کلاسم هستم ...می خواهم براتون یکی از جک های کاینات با من رو بگم...من تابستان بخشی از کتابم رو پادکست کردم ....الان هربار بعد از پلی شدن اهنگ چرا و چیه و خوشحال و شاد خندانم صدای خودم هست که میگه سلام می خواهم کتاب نجوم به زبان ساده رو براتون بخوانم ...دیروزم رضا روی اصلاح رساله اش کم اورده بود براش کمی رو خواندم بعد دیدم لبخند داره گفتم چیه میگه میشه روز دفاع تو جای من بخوانی مطالب رو ...
یکی از بهترین انتخاب های امسال کوتاهی موهام بوده ...من همیشه از تغییر ترسیدم اما ببین چقدر الان خوشحالم ...اصلا از اینکه دیگه موهای فر ندارم ناراحت نیستم و برعکس حس میکنم موهای کوتاه و سشوار کشیده بیشتر به شخصیت من می اد ...
برای نهار قیمه درست میکنم ...خونه کاملا مرتبه ...تازه یادم افتاده چرا رفتم سرکار ....زمستان با روزهای سرد و شب های کشدارش ....خوب که فکر میکنم هیچ فصلی صد در صد سلیقه ام نیست ...
http://PsyTools.ir
@Psychologys_book
مریم جان این دوتا پیچ پر از کتاب روان شناسی هست
http://PsyTools.ir
@Psychologys_book
مریم جان این دوتا پیچ پر از کتاب روان شناسی هست
مدرسه ندارم
اما الان بیدارم چرا چون دیگه به اون حد خواب عادت کردم 😢
صبح سیر خواب شدم و بعد بیدار شدم ...چای دم کردم و همزمان ظرفها رو شستم ...بعد تا چای خنک بشه جارو برقی کشیدم و تمامممم الان یک عدد خانه ی تمیز دارم و یک عدد کروسان برای صبحانه خوردم یعنی من بچه بودم این پچ پچ ها هزارتومن بود و یک خوراکی لاکچری محسوب میشد اون زمان به پدرم بن فروشگاه اتکا رو میدادند و انجا فقط کروسان داشت و من هر بار یکی انجا می خوردم و دوتا هم بابام برام برا می داشت بعد بخورم و واقعا گرون بود ....الان اما قیمت خیلی معقولی داره من دیروز 6 تاش رو خریدم 51 هزار تومن خیلی گرون نیست ...
بگذریم بعضی چیزها یاد بچگی رو برای ادم زنده میکنه ...
الان می توانم انتخاب کنم یه کتاب بخوانم یا یک فیلم ببینم دوشنبه و سه شنبه به عنوان الوده ترین روز سال انتخاب شدند و خبری از باد نیست حدس میزنم تا اخر هفته مهمان شاد باشیم و من بسی خرسندم ...
جهنم ایرانی ها رو جک ش رو از روی شاد درست کردن حالا چطوری
یه روز هفت بیدار میشی می بینی کلاس داری اما مطلب نداری
یه روز مطلب داری شاد نداری
یه روز شاد داری ...مطلبم داری ...اعصاب نداری
کلااااا شعبه ی هشتم جهنم رو دایورت کردن اینجا ...وگرنه این حد از جذابت دنیا نشان میده خاک حق داشت نمی خواست ادم رو ازش بسازند ![]()
فردا بازهم مجازی هستیم و ابدا نمی توانم بگم خوشحال نیستم ...دوست دشاتم بگم امشب ظرفها رو شستم و خونه رو مرتب کردم که صبح از یک خونه ی دسته گل بیدار بشم اما اینطوری نیست فردا یک ساعتی رو قطعا کار دارم شاید هم 40 دقیقه چون فقط چندتا بشقاب و یه جارو برقی هست و بعد میتوانم موقعه اجرای کلاس کتاب خودم رو بخوانم ...
نماینده ی مادرها گفت بچه ها نشانه رو خوب یادگرفتن خوب خدارو شکر ...اما خوب منم تخته ام رو اوردم براشون فیلم بگیرم کلاس اول و مجازی واقعا سخته .
فقط اینطوری به شما بگم که چون مدرسه به صورت هماهنگ کلاس هاش شروع میشه مادرهای سال گذشته ام اول به من سلام میدهند بعد میرن کلاس دخترشون اماااااااااااااا مادرهای امسالم دریغ از یه متشکرم اخر کلاس مجازی
خوب عزیزان دلم حالا یه نشانه رو به گل دخترتون یاد بدهید ببینم چند مرده حلاجید مرده شور ادب و تربیت شماها رو هم بردن ![]()
ایکون یک عدد خانم معلم بدجنس که داره سیب گاز میزنه !![]()
حالا بگید برای خودم چی درست کنم یکم گرسنگیم کم بشه ...دلم یه غذای گرم می خواهد ....
صبح بیدار بشی دردناک و بی حال ...بدنت گرم خواب باشه و از درد نابود باشی ...گوشی رو چک کنی ببینی بله مجازی شدید ...
این لحظه ی ناب هزار بار تقدیم تو باد ....![]()
بی اندازه دلم برای نوشتن تنگ شده یادمه سال پیش این روند نبود و چه در کلاس و چه در خانه متفاوت بودم میشه گفت امسال کار دستم امده ... امسال حتی روزهای پنج شنبه هم درگیر رساندن هفته هستم چون زندگی این روند رو می طلبه ...امروز صبح خونه رو تمیز کردم و بعد رضا رفت گوشت خرید اولین باره بجای فروشگاه از مغازه گوشت میخریم ...بسته کردم و به اندازه ی نیاز هر بار گذاشتم یخچال ظرف نظم دهنده خریده بودم رضا وقتی دید کلی تعریف و تمجید کرد که زندگی داریم حرف نداره ... بعد ظرفها را شستم و زرشک پلو درست کردم قبلا اخر هفته علافی بود غذامون و در طول هفته خوب درست میکردم الان در طول هفته وقت چندانی ندارم این هفته یک عدس پلو درست کردم و یک پیتزا و باقی از زمین و اسمان رسید
برای همین سه روز اخر هفته غذای خوب درست میکنم
الان هم یک چای ریختم و به این فکر میکنم که قرار بود ظهر روز تعطیلم کنار بخاری مهمان چای و کتاب و موسیقی باشم ...![]()
بخشی از دفتر کلاسی رو نوشتم ...
امیدوارم کلاس کمی بیشتر روی روال بیفته اینقدر اطرافم در کلاس شلوغ هست که واقعا خسته کننده میشه !
کتاب پرورش مثبت اندیشی برای کودکان را شروع کردم من تا اینجا چندتا مهارت زندگی رو در غالب بازی به بچه ها یاد دادم . جواب مودبانه دادن ...اگر چیزی رو پیدا کردیم چکار کنم ...مهربانی ...حرف زدن و قهر نکردن ... وظیفه ام نیست اما خودم دوست دارم ...
چندتا اپیزود از من ...
یک کوه لباس را تا کردم و سرجای خودش گذاشتم ...گاز تمیزه و یخچال مرتبه ...خونه رو دیروز جارو برقی کشیدم ...اگر ظرفها رو فردا صبح بشورم میتوانم کمی اخر هفته را به زندگی برسم ...هرچند غولی به اسم دفتر کلاسی منتظرم هست ...
شکی نیست که خورشید خونه منم ...اما این روزها اغلب انقدر خسته هستم که خورشید اغلب کمرنگ و پشت ابره ...تعداد مکالماتم با رضا رو میشه شمرد و این را تعمیم بدهید به کل زندگی ...دلم لباسهای قشنگ قشنگ میخواهد ...اما همیشه چسبیدم به هودی و اسلش الانم که موهای کوتاه و پوف دار و صورت بی ارایش ...
امروز رفتم بیرون در هوای پاییز و تمیز قدم زدم شهر چقدر زیباست ...اهنگ مهستی گوش دادم و دلم برای تابستان غنج رفت ...پاییز رو دوست دارم اما فعلا تابستان فصل محبوبم هست ...میدونم فردا صبح زود بیدار میشم به خودم قول دادم خونه رو تمیز کنم و مهمان یک چای و کتاب جلوی بخاری بشم ...
ازمون گرفتم ...به بی غلط ها کارت امتیاز دادم ...ذوق و هیجانشون رو یادگاری برای روزهای سخت می برم ...وقتی با اشتیاق کارت امتیازشون رو نشان دوستان می دادند ...معلمی فیت من نبود ...من دختر خونه دار ومنزوی بودم ...لباس رو پوشیدم و به سختی دارم فیت تنم می کنمش و باید بگم فصل عجیبی در زندگی من هست ...
بستنی موز یخ زده درست کردم و زیر پتو
اولین بازی خودم رو با پروژه اسکرچ ساختم و باید بگم خیلی هیجان زده هستم ![]()
ایده ی یک تعطیلات چهار هفته ای وسط سال تحصیلی و کم شدن تابستان خیلی عالیه نمیدونم چرا اجرا نمیشه ...فکر کنید مثلا میدونستم 4 هفته ی دیگه میتوانم یک ماه استراحت کنم و بعد دو ماه بعدش برای بیست روز و اینطوری مدرسه چقدر قابل تحمل تر میشد ...![]()
مینویسند و می خوانند ...کلاس ارامه ...امروز نم نم باران خیلی قشنگی می امد و همه ...تاکید میکنم کل کلاس داشتند از روی تخته جمله می نوشتند تا جمله بسازند ....خورشید از بین ابرهای بارانی می تابید و نورهای شفاف و روشن ...اسمان تمیز و بسیار عمیق و زیبا بود ...
نهار مهمان مادرم شدم ...
امدم و جارو زدم و سه سری لباس شدم ...
ظرفها هم مانده رضا قول داده ...
هر عزیزی می فهمه موهام رو زدم اولین واکنشش اینکه حست چی بود ؟ رهایی محض !![]()
باید یک کتاب خوب بخوانم ...
اخ جون چهارشنبه ...
شاخص 154 هست بعد میگن تا صبح بهبود پیدا میکنه و لزومی به تعطیلی نیست
عاشقشون نباشم ؟
بی تربیت ها ...خو تعطیل کنید دیگه ![]()
با تمام هیجانشون می پرند بالا و پایین و می گن دوست دارم زندگی روووووو ...در هوای الوده اینطوری شاد نگه شون میدارم ...البته معلم طبقه ی پاییینم خودش گفت هروقت لازم بود بگذار شادی کنند نهایت یک دقیقه کلاسم رو تعطیل میکنم بخاطرش بسیار متشکرم از ایشون ...😘
بسیار عالی می نویسند و بسیار عالی می خوانند ...همچنان شش نفر ضعیف دارم اما بقیه خیلی سطح خوبی دارند ... ریاضی سطحش بالاتر هست ...دیکته ی کلاسی هم وضعیت خوبی داره ...در کل از اون یک مشت خنگی که اول سال تحویل گرفتم خیلی اوضاع بهتر شده ...😉
بعد از کار رفتم نون پیتزا و قارچ خریدم و خودم نهارم پیتزا شد ...به رضا گفتم نهارت عدس پلو هست بنده ی خدا فقط میگفت شوخی نکن اخه چرا تو پیتزا من عدس پلو 😜
امروز یک باره به جای حضرت زهرا گفتم حضرت زینب و بعد دیدم دلتنگ فندق کوچولو هستم لطفاً براش حمد و شفا بخوانید🌹
شاخص آلودگی هوا 154
خو عاقاااااا چرا ما هنوز تعطیل نشدیم من از ذوق بپرم هوا ؟ قراره چند بشه بعد تعطیل بشیم ؟ اگر تعطیل بشه خونه رو دسته گل میکنم و میخوابم و صبح پا میشم می ام هزارتا براتون پست می گذارم و تعطیلیم رو به شیوه های گوناگون به شما پز میدهم تامامممم !![]()
بگذار اعتراف کنم دلتنگم ...از لحظه ای که اولین دسته ی موهام چیده شد ...و خیلی قبل تر به اخرین باری که موهام رو کوتاه کرده بودم فکر میکردم ....تمام مسیر و تمام شبی که نگران بودم ...
دیروز پشت حفاظ ذوق قایم شدم اما ...دلتنگم ...
یک باره صدای داریوش امد و من یاد این اهنگ افتادم ...سراب رد پای تو ...اه خدای من دختر بیست ساله ای که در ون توی زمستان های سرد کرج برای اولین بار این رو شنید رو یادمه ...
حالا که می بینم عمر به پلک زدنی میگذره ...
انکار اون لخظه همین لحظه اتفاق افتاد ...خمیدگی فضا چیه ؟ باید فیزیکدان ها انبساط زمان رو اثبات کنند ...وقتی توی یک لحظه می چسبی به یک زمستانی در 12 سال قبل تر ...
با اینکه میدونستم کتاب سه شنبه های با موری باید با مرگ موری تمام بشه اما نویسنده اینقدر زیبا وداع را نوشته بود که حس کردم کاش میشد زمان رو نگه داشت و نگذاشت این اتفاق بیفته ...
رضا از من خواهش کرد به عادت هر هفته موهاش رو کوتاه کنم و با اینکه خیلی مودبانه از من خواست باز ردش کردم ...
چی پوف بالشتی میخورم و اهنگ های سوگند رو گوش میدهم ...
خونه مرتبه ...برای فردا غذا دارم ...فقط باید مانتو رو اتو کنم ...نمازم رو خواندم ...احتمالا خیلی زود بخوابم ...
یه اپیزود از سندرم پیش از قاعدگی اینکه
من داشتم دنبال نمک میوه می گشتم درحالی که نه کلوچه کنجدی و نه نون چایی نمک میوه نمی خواهد و من دلم میخواست یکی از این دوتا رو درست کنم درحالی که دوست نداشتم بخورم فقط می خواستم درستش کنم و در حالی که یک کابینت کامل و بزرگ کیک و بیسکویت شیرین عسل دارم ...
بعد پیدا نشد و من امدم ظرف چایم رو بشورم دستم ماند بین اهرم شیر و بخاطرش گریه کردم ...
به قول یک روانکاوی وقتی با خودت رو راست میشی چی ازارت میده 90 درصد سختی دود میشه هوا ...
به درجه ای رسیدم که نمی توانم حضور یک بچه رو توی زندگیم تحمل کنم اما هر ماه بابت مادر نشدن همین قدر به هم میریزم .
صبح با کمی احساس خفگی و تب بیدار شدم ...احساس میکردم بدنم توی خواب خشک شده و بی جون شده ...مصر هستم مصرف ویتامین ها را برسونم دوبار در هفته نه چهار بار چون یک هفته قطعش کردم و موهام شروع به ریزش کرد ...از دیروز تغذیه سالم رو توی برنامه ی خونه اوردم ...میوه ی شسته رو توی سبد گذاشتم روی اپن و شیر و اجیل را جای پفک اوردم ...بجای برنامه ی اشفته ی اخر هفته ها هم نهار خوب درست کردم .امروز هم لوبیا کشاورزی گذاشتم بپزه یه لوبیا پلوی این مدلی درست کنم .خودم خیلی دوست دارم اما رضا خیلی مایل نیست اما خوب لوبیا سرشار از گروه ویتامین ب هست کنارش کوکو سبزی باید بگذارم اما یکم تنبلیم میشه اگر شد می گذارم ...نشد هم فدای سرم ...
دیگه روزم رو هم با مرتب کردن خونه شروع کردم ...رضا تمام ظرفها رو شست و بعد رفت قدم بزنه منم الان یه چای اوردم ریختم بخورم و همزمان بلاگفا رو شارژ کنم و شاید هم یه کتاب خواندم یا فیلم دیدم ...شاخص الودگی هوا باز رفته بالا خداکنه فردا حداقل تعطیل نیشه ...بچه ها از درس عقب می افتن ...نشانه او نسبتا ساده هست اما بازهم کار می بره ...بخصوص اینکه به بچه ها نشان بدهیم او خودش یک کلمه است ...
از درس شاگردهام خیلی راضی ام و صادقانه بگم تلاش خودم رو تحسین میکنم ...شاگرد های ضعیف من ...معمولی های بقیه هستند ...تازه پرهام ریخته چون یکی از همکارها اصلااااااااااا تکلیف نمیده و میگه مادر عزیز خودت در خونه کار کن ! باورم نمیشه ...گفتم بچه های من تا الان روزی پنج صفحه توی کلاس می نویسند گفت بی خیال بیکاری ؟ من یه زنگ فقط املای انگشتی کار کردم ...گفتم این چیه ؟ گفتم نشستم پشت صندلی خودم و گفتم توی هوا ینویسید ...بابا و داس و ...
گفتم از کجا غلط و درست کارشون رو فهمیدی ...گفت هیچی دیگه دستورزی همینه ...
منم فکم افتاد ![]()
حالا تا اخبار دیگر برم تو افق محو بشم !
بعد از کوتاهی موهام به مناسب این همه زیبایی یه ته چین فرد اعلا با زرشک پلو گذاشتم ...بعد از غذا موهام رو سشوار کردم و بعد اتو کشیدم و بعد بابلیس یعنی عقده ی این سه سال رو در اوردم ولی بعد به خودم قول دادم دیگه این حد جوگیر نشم شما هم بگید الهی امین ...
الان با هودی و اسلش یک ارایشی دارم شبیه خواهر داماد یعنی اگر امشب یک عروسی دعوت بودیم همین ارایش را با همین غلظت میکردم ...البته جناب همسرم در سکوت مشغول ترجمه هستند ...چندبار امد گفت به خوشگلی شب عروسی مون شدی ...اما باز رفت سرکارش ...فکر کنم بعد از هفت سال از زندگی مشترک خیلی مسایل ناخوداگاه عادی شدند ...
اما ادما متفاوت اند ...
توی سالنی که امروز رفتم دست کم ده تا صندلی ابرو بود ...ده تا صندلی ناخن و ده ها صندلی دیگه و لاین های مختلف خانم ها می امدند با هزینه های میلیونی خودشون رو زیبا میکردند ...کاشت مژه و ناخن و میکرو و تتو ...بعد من با یک کوتاهی این چنین سرمستم و خوشحال ...
ان شا الله شنبه برای موهام روغن ارگان و رزماری می خرم . دوست دارم تقویت بشن ...رضا هم میگه حیفه دیگه به موهات خوب برس که سالم و بدون سوختگی بلند بشن ...
هرچند بعده دیگه بلندشون کنم .
لیلی هستم دختری با موهای کوتاه تا روی شانه و باید بگم چنان احساس خوبی نسبت به کوتاهی موهام دارم که باور کردنی نیست حالا علت؟
یک اینکه یاد نوجوانیم افتادم.
دو اینکه پر پشتی موهام الان باز پیدا شده و از همه مهم تر مدلش خیلی به صورتم میاید.
مدیرم امروز امد گفت هیچ کدوم از مادرهات از من تشکر نکردند برای روز بدون کیف کجا کم گذاشتی ؟
گفتم انجایی که این تفریحات یک روزه ی بقیه کار هر روز کلاس ماست . ![]()
در افق محو شد و رفت ...
برای فردا ساعت ده وقت کوتاهی گرفتم...
تازه امروز رفتم حضوری ببینم تا موهام رو باز کردم اکثر سرها چرخید 😁
الانم مثل موخای بانو گالادریل ارباب حلقه ها داره دلبری میکنه
اما حس می کنم به تغییرش احتیاج دارم 😉 هرچند همیشه ارزو داشتم مادر بشم با موهی فر و بلندم شیر بدهم به بچه اماااا
حالا فردا میام میگم 😉
أَعْطَیْتُکَ کَلِمَتَیْنِ مِنْ خَزَائِنِ عَرْشِی لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لَا مَنْجَى مِنْکَ إِلَّا إِلَیْک







