روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

22ابان 99

اعتراف میکنم ابدا ادم خوش مهمونی نیستم ...مهمون برام کابوس ه تا بخش مقدماتی میگذره الان هنوز نیمه راه مقدماتی ام ...یه نفس تازه کنم برم ادامه ی داستان ...تازه هنوز خونه مانده ...امروز مقدماتی خوراکی ها رو رفتم که فردا مفصل از صبح بسابممممممممم ! 

حتی نقشه ی شوم شستن پرده ی اشپزخانه رو هم دارم که احتمالا اجراش کنم 

خدایی سیستم اینها که ظهر زنگ می زنند شام مهمون دارند دقیق چطوریه ؟ من دارم له میشم عملا ...له ! هیچی هم نمیخواهم درست کنم ...عملا هیچی ! دیگه ژله و سالاد ماکارانی که سختی نداره ولی من له له ام ...خونه ام هم نابود نابود ...

لعنت بهش این اولین باری که مهمون دارم اما پرنده ندارم ...لعنتی دیگه استرس ندارم امشب این پرنده ی بی نوا از دست صدای ما چی میکشه و لازم نیست قفس ش رو بگذارم توی اتاقم ...همان قدر هم لعنتی ه که دیگه سر این مهمونی هیچ کسی پر نمیکشه روی اشغال بادمجون و سیب زمینی ها و نمیگه جیک!

 

من هنوز بعد از ده ما خواب مه نگار رو میبینم ...توی رویام اون زنده است و برگشته بعد وقتی میخواهم بیدار بشم ذهنم با سخاوت تمام تصویر بدن سردش رو کف قفس نشانم میده و من با خفگی بیدار میشم ...

کاش اونم مثل هاوین پر میکشید و می رفت ...کاش اخرین خاطره ام ازش نشستن اش روی ظرف البالو ها و اب تنی روی سینک بود ....کاش دنیاش توی قفس تموم نمیشد ...کاش یه ساعت زمان گرد داشتم بر میگشتم سال پیش این موقعه و می بردمش ازادش میکردم ...می رفت یه جایی که یه جفت داشته باشه و اینقدر تخم پوچ نگذاره .... 

کاش اصلا هیچی اینطوری نمیشه ...کاش هنوز داشتم اش ... واقعا بعدش از دست دادنش یه بخش از قلبم سرد شده ...یه پنجم دنیام نابود شده ...

برچسب‌ها: زندگی شیرین من
پنجشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۹ ۷:۵۳ ب.ظ ...

دریافت کد آمارگیر سایت

آمارگیر وبلاگ

© روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو