خاطرات گذشته ...
من یک عالمه ظرف سرامیکی سفید دارم که تفریبا هرگز هم استفاده نمیکنم تا این تارت خوری شیشه ای ارزون ها مانده چرا برم سراغ اون کابینت ؟ حالا دیروز یه کاسه می خواستم سایز اردو خوری سرامیکی ام خیل مناسبش بود رفتم بیارمش دوباره یادی کردم از مدیر نازنین سابق
این اردو خوری رو ریس انجمن اولیا با پول اولیای هر کلاس هدیه روز مادر خریده بود برای معلم ها ....از اساس بگم توی مدرسه ی قبلی چیزی به اسم روز مادر نبود تا اینکه سال دوم کاری من یه روز نماینده ام دید من خیلی دمغم ...گفت چیه تعریف کردم که علایم بارداری داشتم و نشد و نفهمیدم چرا زدم زیر گریه ...خیلی خیلی خیلی خانم نازنینی بود بعدش اون سال برای اولین سال در کل مدرسه برای یه معلم روز مادر گرفتن که من بودم ...
سال بعد مدیر دید خیلی رفته تو پاچه اش و من هم روز معلم و روز مادر و عیدی و شب چله ...همه چیز اولیا برام هدیه می اوردن گفت نه برای کل معلم ها روز مادر اولیا هدیه بیارن ...
از کار خدا ریس انجمن از مادرهای کلاس من بود و وقتی رفته بود این ظرفها رو بخره سه تا عکس برای من فرستاد گفت خانم من امدم صالح اباد بخرم کدوم رو برای همه ی معلم ها بخرم ...منم دیدم اردو خوری خیلی همیشه تو مهمونی به کار می اید گفتم این رو بخر ...
چت و عکس ها هم ماند ...
تا اینکه روز مادر مدیر با اولیا به مشکل خورد ...کلا مدیر قبلی تعادل روانی نداشت گفته بودم که ...نگذاشت هدیه ها رو بدهند ...عید شد ...من کرونا گرفتم نرفتم روز عیدی دادن مدیر ...فرداش رفتم همین اردو خوری که خودم میدونستم انجمن خریده رو به عنوان هدیه گرفتم ...هیچی نگفتم تا اینکه شب نماینده معلم ها گفت نفری 500 تومن ! بزنید به حسابم می خواهیم برای خانم مدیر هدیه بخریم
گفتم چرا؟
همکار گلوکزم گفت والا من که خیلی خجالت کشدیم خانم مدیر برامون ظرف خریده ! باید جبران بشه
گفتم اولا این ظرف رو انجمن خریده چت هاش رو من هنوز دارم اولیا خریدن نه ایشون ...دوما قیمتش همین الان قیمت ظرف 300 تومن هست ...چرا 500 بزنیم ؟ و چرا از اساس باید هدیه مدیر که از حساب مدرسه فرضا خریده رو ما براش جبران کنیم ؟
بگذریم که پول رو همه به اجبار دادیم وبراش طلا خریدن همون موقع عیدی همه به کنار ...عید که معاون گفت از سفره های هفت سین عکس بفرستید خانم مدیر ببینه از عیدیش استفاده کردید دیگه گل مجلس بود ...
خدایا ازت واقعا می خواهم سری بعد یه مدرسه ی درست با یه مدیر کمتر روانی نصیم کن ... هرچند من دیگه اون معلم تازه کار نیستم ...ولی واقعا از ته قلبم میخواهم از لحظه ای که وارد کلاس شدم باز با تمام وجودم معلمی کنم نه با فکر اینکه باید برای هانا هم انرژِی داشته باشم...خدای بزرگ به من انرژِیش رو بده








