5 اردیبهشت 1400
یک سنت بسیار ناپسند هست به اسم خونه تکونی اول ماه ! در این روز شوم یک روانی مثل من به کل خونه سرکشی میکنه از عوض کردن رو تختی و جارو برقی کشیدن کشو ها تا مرتب کردن کابینت ها و مثل یک روانی تمام عیار کابینت خار و بار و یخچال رو میشوره که چی ؟
هیچی مغز نداره !
پس شما مثل من نباشید و از این سنت ناپسند دوری کنید .
علت دو روز ننوشتن ام فقط همین ه !
دیروز عصر مغز ناقصم رو خر لگد زد ...گفتم ای شوهر عزیز که جانم فدای تو ...تو روزه ایی بشین خونه من خودم میرم خرید ...این کرونای هندی باحاله یه دفعه می کشه من ازش نمی ترسم ...
اونم قبول کرد .
رفت همان و دیدن فلفل دلمه ایی های خوشگل رنگی رنگی همان ...بعد هم ...بادمجون دلمه های خوشگل ....لوبیا سبز و باقالی ...
دیگه رفقا روح شیرین درونم حلول کرد و مثل یه جوگیر تا توانستم خریدم ...
اول اینکه با بدختی اوردم تا خونه چون گوشی هم نبرده بودم زنگ بزنم همسر مبارک بیا
دوم ابنکه گفتم به فرض اینکه بچه ایی باشه با مادر جوگیری مثل من به فنا رفت دیروز !
سوم اینکه تا دو نصفه شب داشتم لوبیا سبز سرد میکردم و روغن بادمجون می گرفتم ...
امروز هم دیدم اشپزخونه به فنا رفته بگذار بی عقلیم رو کامل کنم ...زدم خونه تکونی اول ماه رو تموم کردم .
+دوست داشتم می نوشتم هر بار خونه رو مرتب میکنم همسر می اد و از پشت بغلمم میگیره ...کناره گونه ام رو می بوسه و درگوشم میگه مرسی عشقم که خونه ی کوچیک مون رو پر از زندگی میکنی ...من میدونم لیاقت تو بیشتر از این هاست ... اما متاسفانه هر بار می اد و می گه موش کوچولو دوباره چی رو بهم ریختی که بخواهی از نو مرتب کنی ؟!![]()
+ سوال اساسی امروز استانه ی مرتب ماندن کشو ی لباس های رضاست ... یه چیزی بین سی ثانیه تا یک دقیقه است ...یعنی کشو رو چیدم از اتاق رفتم بیرون امد داخل من دوباره که برگشتم شده بود مثل قبل ! من نمی دونم این بشر چه مشکلی داره که بلد نیست لباس درست برداره هر بار لباس بر میداره کشو رو میکنه روده ی گاو !
امروز جیغ میشنید ...امیدوارم اثر کرده باشه .
+ اخر هفته خانواده ام رو دعوت کردم . میخواهم لوبیا پلو با لوبیا سبز بپز اما دلم نمی اد از بسته های یخچال بردارم . البته امروز خونه دسته ی گل شد دیگه پنج شنبه صبح جارو برقی و یه شست و شوی مختصر میکنم بعد هم ان شا الله میرم خرید - میوه میخواهم فقط هندوانه بخرم - غذا هام خوراک دال عدس و لوبیا پلو و اینکه برای بعد از شام کیک عصرونه ساده می پزم . نمی خواهم به خودم مثل همیشه سخت بگیرم .
حالا می بینیم .
+خدایا شکر برای خونه ی ایی که هست ...برای همسری که هست ...برای شوق امدن خانواده ام ...برای فلفل دلمه ایی های رنگی رنگی پر از قشنگی و سیب زمینی های فریز شده ... مرسی که امروز به همه ی کارهم رسیدم ...تو خدای مهربونی هست ...اگر جوانه ایی تو دلم هست تو به حماقت من که فرش و میز کنار میکشیدم توجه نکن و اونو حفظ کن ...اگرم این ماه قسمتمون نیست بازهم میدونم توش یه حکمتی هست ![]()








