26فروردین 1400
به مامانم گفتم بیا به سرویس چینی برات بخرم
میگه نه برای چی ؟
گفتم محض خنده و شاید تمام اون هیجده سالی که پابه پام درس خواندی ...تمام اون شب هایی که امدی توی ایستگاه اتوبوس که من از کوچه تاریک تنها برنگردم ...تمام اون شامی کباب هایی که هفت صبح دوشنبه از خواب نازت بیدار شدی برام غذای تازه پختی ...تمام عدسی هایی که روزهای بارونی توی ابتدایی برام اوردی که زنگ تفریح بخورم ... چرا الان نباید یه هدیه برات بخرم ؟
گفت با کدوم پس انداز ؟
گفتم اینقدر دارم که برای تو بخرم ...تو به پولش چیکار داری تو طرح اش رو انتخاب کن ...یه بار توی زندگی ایت به خودت بگو از بچه ام یه چیزی سمت من امد! همیشه که قرار نیست شما لقمه ی دهن تون رو بدهید به ما ...
بلاخره یکم راضی شد گفت سرویس کامل نمی خواهم ...فنجونش به چه دردم می خوره اخه ؟
گفتم می چینی توی کابینت ات مهمون برات امد چایی می اری نخواستی هر بار در کابینتت رو باز کردی لاحول و لا قوه می خوانی و ذوق میکنی . ذوق کردن به تو نیامده ؟
گفت پس باشه .
یه بار می گفت کاش استقلال مالی الانم رو چهل سال پیش داشتم یه وقتایی برای مامانم یه روسری می خریدم ...یه بار از خونه ام که می رفتم یه کیک می پختم می بردم با هم بخوریم ...اگر رضا میخواهد کاری برای مادرش بکنه جلوش رو نگیر ...
دیدم چقدر حرفش راست ه .
یه زمانی بابا کارمند بود ...حقوق شون خیلی خوب بود ... یه دفعه مامان رو می برد و می گفت نزدیک شعبه نمایندگی چینی حمید زده بیا به ست بخریم ...
یه روز از جمهوری بر می گشت دیده بود نمایندگی چینی مقصود شلوغه بعد مامان رو برد گفته بود بیا یه سرویس بخر ...
خواهر ازدواج کرد بابا با مامان می رفت خرید برای اون چینی خرید برای مامان هم یه ست خرید . برای خواهر قاشق و چنگال میخرید برای مامان هم می خرید به مامانم می گفت عروس خانم ! حالا برای خودت انتخاب کن ...
واقعا هم عروس خانم بود توی 34 سالگی دختر عروس کنی خودت یه پا عروسی ! من بچه بودم اما ذوق و خوشحالی مامانم رو می دیدم .
حالا مثلا برای خواهرم سرویس کامل با سوپ خوری می خرید برای مامان یه شش نفره اما این تعارف ه خیلی خوب بود .
سر ازدواج من هم فشار مالی لعنتی خیلی بود ! می خواستن هرجور شده من صاحب خونه بشم ...برای همین بابا همه اش سر کار بود و من و مامان می رفتیم ...کسی نبود ناز مامانم رو بکشه ...هرچی میدیدیم می گفت تو بهترین رو بخر ...من می خواهم چیکار !
کامل ترین رو بردار
گرون ترین رو بردار
شیک ترین رو بردار
حتی خواهرم هم به وسایلم حسودی میکنه ...اما من دلم پیش اش مانده ...پیش تمام چیزهایی که من دارم و این از زحمت و پس انداز انهاست ...
هر وقت وارد خونه ی یه دختر تازه عروسی کرده میشید نگید مارک کریستالش چیه ...برقی هاش چیه ! بگید همین ست کارد و چنگال یعنی یه مامان یه روز دلش می خواسته یه ست کارد و چنگال برای خودش بخره اما نخریده ...همین نمکدون حتی پلاستیکی یعنی یه بابا یه ساعت بیشتر کار کرده ...یعنی یه مامان از خوشی خودش زده ...یعنی یه بابا یه مسیر رو پیاده امده تا پس انداز کنه برای دخترش ...برای پسرش ...
دنیا رو این طوری دیدن ...یه چیزی که باید خودت تجربه اش کنی ...باید عروسی بشی ...باید ببنی که مامانت از ارزوهاش برای تو گذشته ...اون وقت می فهمی ...








