روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

اشفتگی

خدایا منو از اشفتگی نجات بده ...

هربار مشغول کار خونه ام و هانا گریه میکنه من پرخاش میکنم و میگم گریه نکن ...بسه هانا ...اه تمومش کن ...اونم بدتر گریه میکنه و من هربار با اینکه میدونم غلطه ادامه میدهم و ته اش عصبی ترم و با خودم میگم من چه پناهگاهی برایش هستم که بین اون و سابیدن کف سینک هربار انتخابم کف سینک هست ؟

کاش ادما تو رو نیازهات رو درک میکردن و بعد رفتار میکردن ...دیشب از رضا خواستم ظرفها رو بشوره و لباس ها رو تا بزنه اما وقتی رسیدم دیدم مثل یه بچه لب تابش رو باز اچارهای ریزی که از جعبه ابزار بابا پیدا کرده باز کرده و پیش از امدنم هول هولی فقط کف اشپزخونه رو جارو نپتون کشیده ...و یه عالمه ظرف و یه کوه لباس و یه اشپزخونه ی کثیف رو تحویلم داده ...

و با ذوق میگه من اشپزخونه رو تمیز کردم و جارو کشیدم و انتظار تشکرم داره ...

میگم تو کار بیهوده کردی ...اول باید همه جا تمیز بشه و بعد جارو !

اه خدایا ! یا مثل دیروز که قرار بود بره سبزی خوردن بخره اما رفت حمام و دیر شد ...

من مامان وحشتناکی نیستم ...من یه مامان تنهام که داره شرحه شرحه میشه درک بشه !

یکشنبه شانزدهم آذر ۱۴۰۴ ۱۱:۱۴ ق.ظ ...

دریافت کد آمارگیر سایت

آمارگیر وبلاگ

© روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو