روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

بدقلقی

کمی کسلم ...

سعی میکنم روحیه ام رو حفظ کنم و غرهام رو برای خودم نگه دارم ...اما مساله اینکه این همه فشار روی بدنم داره فرسایشی شده بخصوص که از چهارشنبه رضا تعطیل هست و همین باعث شده که کمی بیشتر روی بدنم فشار بیارم ...الودگی هوا هم اضافه شده به همه چیز اریتمی قلبم و نفس تنگی افزایش وزنم یک سمت داستان شده ...باید دکتر قلب می رفتم و نرفتم ...در نتیجه فردا باید میرفتم دکتر خودم و نمی رم ! ...اغلب مجبورم اسیر تخت باشم ...مثل یه لاک پشت کارهای خونه رو انجام میدهم ...اتاق رو با دستگاه تصفیه هوا پر از بخار و هوای تازه میکنم و انجا کمی نفس میکشم از فصل دوازده تا 18 گریز اناتومی رو توی این هفته دیدم ...این وسط صدای دخترکوچولوی طبقه بالا کاملا اسایشم رو به هم زده ...با تمام توان حنجره اش - تمام توان حنجره اش توی دستشویی شعر می خوانه و جیغ میکشه ...بدو بدو هایی که تمومی نداره ...هر ساعت از شبانه روز ...شده ساعت سه نصفه شب بدو بدو میکنه ...و من بیدار میشم با عرق سرد و نفس تنگی و ضربان قلب بالا ... متاسفانه هم نمیشه به والدینش چیزی گفت چون چندبار که گفتیم بدتر شده از اون سمت میدونم خودشون تذکر رو میدهند اما به نظرم بچه توی دوره ی لجبازی شدید افتاده ...تقریبا تازه داره نه شنیدن رو تجربه میکنم و صدای جیغ جیغ هاش می اید ...درست توی زمانی که من به بیشترین حد اسایش نیاز دارم ...

اما خارج از این کم بودن ظرفیت منم مساله شده ...

رضا کمکم ظرفها رو شست دلم میخواست یا برم دستش رو بگیرم و بگم بی خیال تو رو خدا صدای اب داره روانیم میکنه خودم بشورم اوکی تر هستم از بس همه جا رو اب برداشت و اب رو فشار بالا باز کرد یا اینکه رسما بکشمش ...

یعنی یکی از دلایلی که ترجیح میدهم کارها رو خودم انجام بدهم و نگذارم به عهده ی رضا همین هست ...من واقعا به یکی از خودم نیاز دارم ...کاش دستگاه کپی انسانی داشتیم ...

اما از یک سمت باید ادم محبت رو ببینه دیگه مگه نه ؟

باورتون میشه اینم خودش یه فشار روانی دیگه است ؟؟

و من اینقدر توی کار خونه وسواس پیدا کردم که هر لحظه همه جا تمیز و دسته گل باشه که حاضرم غذا درست نکنم و گرسنه بخوابم که خونه تمیز بمونه و هربارم خودم رو توجیح میکنم که اشکالی نداره به لیپیدهام دارم لطف میکنم

برای همین این روزها کمتر می نویسم و کمتر توی بلاگفا هستم و اصلا کلا کمتر توی این دنیام ...

جمعه بیست و سوم آذر ۱۴۰۳ ۹:۴۵ ب.ظ ...

دریافت کد آمارگیر سایت

آمارگیر وبلاگ

© روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو