سحابی عقاب
دیشب نشستم و برای رضا از سحابی عقاب میگم ...چندثانیه به من زل زد و اخرش گفت لی لی چطوری اینها یادت می مونه ؟
دوست داشتم بگم همین الان اگر نجوم رو از من بگیری از یه روز بفهمم نظریه درهم تنیدگی غیر قابل اثبات هست ...بعد دیگه این دنیا به نظرم هیچ زیبایی نداره ...
ارزو دارم زودتر ماشین بخریم ...بعد بریم تور کویر برای رصد ستاره ها ... بریم و اسمون رو از جایی ببینم که سحابی ها شبیه یه نوار غبارمانند نقره ای پیداست ...
از حجم مریضی هام و درمانش خسته ام ...خیلی خسته ...تصور هفته ی اینده و باز ازمایش کلافه ام کرده ....دیشب نفس تنگی شروع شد ...اوج گرفت ...هیچی اثر نداشت ...خوابیدم ...نصفه شب با سختی نفسم بیدار شدم ...هوای ملس تابستونی ...فایده ی زیادی نداشت ...اب خوردم ...ستاره ها رو دیدم ... دوباره خوابیدم ...
صبح رضا میگه نفست چطوره ؟
میگم چیزی نیست که براش غر بزنم
میگه تو مگه برای چیزی هم غر میزنی ؟
دوست داشتم بگم اره ...خیلی زیاد ...برای خودم خیلی زیاد غر میزنم ...
میگذره !








