روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

اسمون نجومی

در حالی که علاقه مند ها به نجوم ماه هاست منتظر 2 و 3 تیر برای رصد اسمون هستند و از چندوقت قبل برای امشب نقشه کشیده بودند ابرهای باران زا امروز با خوشحالی تمام وارد اسمون تهران شدند و حق دیدن اسمون رو وتو کردند منم با بهت و دلتنگی رفتم جلوی پنجره تا ببینم صدای باران که شنیدم حقیقیت هست یا تخیل ذهنم که مهمان دیدن چندتا صاعقه ی جذاب شدم که مثل جادو خیره کننده است ... و پذیرفتم اسمون نجومی تعطیل

+یک عمو دارم که از لحاظ اخلاق بسیار بسیار مشابه هستیم ... یک بار صحبت سن شد گفت ادم تا یک سنی دوست داره سنش هی بره بالا و بشه ادم بزرگ از یک جایی دیگه دوست نداری به سن ات فکر کنی ...خدایی برای نه صرفا سالها ...برای تک تک روزهای این 33 سال زحمت کشیدم ...اما امروز دیدم هیچ اشتیاقی ندارم یه کیک بپزم ...هیچ اشتیاقی ندارم برم خامه بگیرم ...

حتی کمی گل خشک داشتم برای تزیین کیک برام انگیزه نشد ...چندبار هم امدم تخم مرغ از یخچال بگذارم گفتم بی خیال ...

+رضا گفت برنامه ات برای تولدت چیه ؟

گفتم عصر جمعه یک کیک می خرم و میگم خانواده ام بیان دور هم بخوریم .

گفت هدیه چی میخواهی ؟

هرچی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید میدونستم خرید طلا هم در توانش نیست گفتم بعدا بریم لباس بخرم -

یکشنبه سوم تیر ۱۴۰۳ ۹:۱۷ ب.ظ ...

دریافت کد آمارگیر سایت

آمارگیر وبلاگ

© روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو