روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

جایزه ی بزرگ

مدرسه اول سال به من دوتا جامدادی خوشگل داد که به دو نفر از بچه های خوب کلاس جایزه بدهم ...

منم خودم یه کمد جایزه داشتم از قبل که داخلش تعداد زیادی سنجاق سر و دستبند و کش سر و سرمدادی که بچه ها دوست دارند بود .

این دوتا جامدادی رو گذاشتیم جایزه ی کسی که بیشترین ستاره رو داره ...قرار شد ستاره ها رو بشمارند و بیان بگن

واضحا من میدونم رقابت بین چه بچه هایی هست چون من هر ستاره رو بابت دیکته ی بدون غلط و ارامش در کلاس و سرعت انجام تکالیف و این دست مسایل به بچه ها دادم

دیروز شاگر اول کلاس یکی از جامدادی ها رو برد

یکی ماند چون شاگرد اول مد نظر دومم غایب بود

ظهر که امدم خونه یکی از مادرها شروع کرد

دخترم فلان کاردستی رو دست کرد ستاره دادید ؟

بله

دخترم فلان روز ...فلان دلیل ستاره اش رو دادید ؟

بله ...

مسال پیش رفت تا نزدیک ده تا پیام با من چونه زد که چرا دخترش به حد نصاب ستاره ها نرسیده حالا یک دختر متوسط و کند داره هاااااا ! ولی کمالگرایی و رقابت طلبی وجودشون که به مامانا پز بدهند دختر ما جایزه ی اصلی رو برد ارام نمی گذاردشون !

یعنی سمی ترین مامانا این خاله خان باجی هایی هستند که جلوی مدرسه می ایند دوساعت چرت و پرت میگن ! همه ی دعواها و اشوب های کلاس از اینها فتنه می گیره

بعد هم ساعت یازده شب که من از درد داشتم می مردم و داشتم گوشی بازی میکردم ارام بشم پیام داد لطفا همین الان عکس جا مدادی رو برام بفرستید برم براش بخرم ...بچه ام بدون مسواک و با گریه خوابید !

یک به درک بزررررررررررررررگ توی دهنم امد و بعد گفتم با خودشون چی فکر می کنند واقعا ؟

پنجشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۳ ۱۱:۱۴ ق.ظ ...

دریافت کد آمارگیر سایت

آمارگیر وبلاگ

© روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو