ای خدا چقدر مریضمم
از مدرسه امدم خسته و له ...دیشب خونه رو انقدر رضایت بخش تمیز کردم و برنامه چیدم که چند مدل غذا توی یخچال هست و همون رو می خوریم و کلا برنامه ریختم بیام خونه و یک فیلم ببینم و استراحت کنم ...
اما امدم و دیدم کفش رضا پشت در هست کلید انداختم دیدم بی حال افتاده روی تخت ...دیگه از یک و نیم که رسیدم تا همین الان که چای اوردم سر پا هستم ...نهار و ابمیوه و چای کمرنگ و میوه ی خرد شده ...
امیدوارم یکم حالش بهتر بشه چون کاملا علایم این سرماخوردگی جدید و سخت رو داره ...توی این هشت سال جز اون باری که کرونا گرفتیم اصلا رضا رو اینقدر مریض ندیده بودم انگار الکی نمی گفت ای خدا چقدر مریضم ![]()
چون کارش به دستمال مرطوب روی پیشانی رسیده .
یکشنبه بیستم اسفند ۱۴۰۲ ۳:۱ ب.ظ ...








