روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

ای خدا چقدر مریضمم

از مدرسه امدم خسته و له ...دیشب خونه رو انقدر رضایت بخش تمیز کردم و برنامه چیدم که چند مدل غذا توی یخچال هست و همون رو می خوریم و کلا برنامه ریختم بیام خونه و یک فیلم ببینم و استراحت کنم ...

اما امدم و دیدم کفش رضا پشت در هست کلید انداختم دیدم بی حال افتاده روی تخت ...دیگه از یک و نیم که رسیدم تا همین الان که چای اوردم سر پا هستم ...نهار و ابمیوه و چای کمرنگ و میوه ی خرد شده ...

امیدوارم یکم حالش بهتر بشه چون کاملا علایم این سرماخوردگی جدید و سخت رو داره ...توی این هشت سال جز اون باری که کرونا گرفتیم اصلا رضا رو اینقدر مریض ندیده بودم انگار الکی نمی گفت ای خدا چقدر مریضم

چون کارش به دستمال مرطوب روی پیشانی رسیده .

یکشنبه بیستم اسفند ۱۴۰۲ ۳:۱ ب.ظ ...

دریافت کد آمارگیر سایت

آمارگیر وبلاگ

© روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو