روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

برو که خوش رفتی ...

وارد اخرین هفته شدم که بسیار بسیار منتظرش بودم ! هرچند امروز که امدم خونه حس کردم از تمیز کردن خونه بریدم ! انگار روی یه چرخه افتادم که توان کافی برای تمام کردن ندارم ...می رسم غذا می پزم و خونه رو مرتب میکنم ....نهار می خوریم و بعد من باتریم خالی میکنه ...عملا خونه تکونی رو سمبل که چه عرض کنم ...بی خیال شدم ! توی عید ان شا الله - نشد هم قطعیییی من با شروع تابستون باید ریتم خونه رو دوباره تغییر بدهم اون زمان انجامش میدهم ...

رضا امروز ماند خونه ...امدم دیدم ای وای من ...ای وای من ...چه خونه ای شده ...اصلا همین که کلید انداختم به در اه کشیدم ...یعنی کارم دو برابر هر روز بود بخصوص که بدون هیچ استراحتی درجا نهارم درست کردم ...

دیگه الان نشستم ...یه چای بخورم ...نماز عصرم رو بخوانم ...برم خونه رو سرو سامان بدهم ...یکم میوه براش بیارم جون بگیره اما ...خدایی من این همه مریض میشم ...هنوزم یادم می افته بهار امسال ... بدن درد های مرموزم که شروع میشد تا گریه نمی کردم تخلیه روانی نمیشدم از بس دردم شدید بود و مسکن بی فایده بود ...بعد همزمان زندگی متاهلی و خونه داری و کار ومدرسه و ...

با خودم می گم من الکی همیشه فکر میکنم ضعیفم ...اتفاقا برعکس من خیلی قوی هستم که از پس همه اش بر می ام ...رضا رو ببین یه سرما خورده ...دایم می گه ای خدا چقدر مریضممممم -

ای خدا چه صبری داری تو !

شنبه نوزدهم اسفند ۱۴۰۲ ۵:۱۸ ب.ظ ...

دریافت کد آمارگیر سایت

آمارگیر وبلاگ

© روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو