من دیگه لی لی سال قبل نیستم !
صبح که بیدار شدم تو تخت نشستم و یه کش و قوس خوب به بدنم دادم حس میکنم مریضی تا حدود زیادی از بدنم رفته و یک خواب اساسی فوق العاده در بهبودم موثر بوده اینبار به جای انتی بیوتیک شیر زردچوبه و اب میوه و غذای مقوی خوردم ...
الانم دوست دارم یه حمام کنم و بعد بیام و شروع کنم خونه رو دسته گل کنم ...هرچند اینقدر کار داره که نمی دونم اساسی تمیز کنم بشه خونه تکونی یا نه فعلا مثل همیشه مرتب کنم خونه تکونی هفته ی دیگه است ...26 پارت هم کار دارم هرچند میشه از این هفته هر روز یه بخش رو اوکی کرد ...نمی خواهم کلی تمیز کنم می خواهم تیکه تکیه اوکی کنم ...
در هر صورت بعد از چند هفته ی سخت الان
کلاس های اضافیم تمام شده ...
تدریس به همکارانم رو تموم کردم ...
از مدرسه 9 روز مانده شایدم کمتر ![]()
دیشب خواب می دیدم یه خرس دنبالم کرده فرار کردم توی ساختمون و بعد انجا تو بودی با دیدنت حس کردم جام دیگه امنه ...بعد تو همون حال تو می گفتی چقدر خوشگل شدی موهات رو کوتاه کردی و منم می گفتم نه بابا مریض بودم یه مدت الان کلی پوف کردم
کلا قضیه خرس ه کنسل شد - خواب هام هم مثل ادم نیست ...بعد خواب دیدم یه معلم دیگه جای من امده توی کلاسم و به من می گن باید دیگه بری مرکز اختلال یادگیری کار کنی و منم گریه که نه فقط دو ماه مانده بچه ها گناه دارند ...
راستی من دیگه لی لی سال قبل نیستم ...من الان یک عدد لی لی متخصص اختلال یادگیری هستم
یکی که به اندازه ی اون لی لی که سوسمار خزری دیده بود فرق داره !
هرچند هنوزم اون بزرگوار قشنگ ترین اتفاق 402 بوده و هست و خواهد بود !








