روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

تقابل نسل ها

دوست دارم بیام از روزهام بنویسم اما حقیقتا هانا هر بار در باز لب تاب رو می بینه انگا هوووش رو دیده واکنش نشون میده و بغلم رو طلب میکنه ...دوست داشتم برم عروسی پسر عمه ام اما نشد ...الان میگم کاش با ماشین خواهرم میرفتم ...حیف شد ...کاش منم مثل این خانم بلاگرها بودم یکی رو داشتم چند روز چند روز دخترم رو بگذارم کنارش برم مسافرت و بیام ...اما خوب نشد امروز زنگ زدم تبریک بگم و سرسلامتی و جای پسرش خالی نباشه رو بگم هر دومون زدیم زیر گریه ...عمه ام خودش رو قانع که اینم خیری توش بود ...

دیروز هم رفتیم پارک ارم برای ماهگرد هانا عکاسی کنیم هرچند عکاسی هر روز سخت و سخت تر میشه ...اصلا یه وعضی داشتیم یعنی سه تا عکس که گرفتم هانا حمله کرد و کیکش رو نابود کرد ...که فدای سرش ...بعد هم تا توانست روی سبزه ها بازی کرد و برگ های خشک کاج رو مشت کرد ...این خیلی خوبه چون هانا مثل من زمینه ی الرژی داره و هرچی بتوانم با الرژن های خفیف اشناش کنم برای مون بهتره ...اما دیگه تا اون امد بخوابه و ما غذا بخوریم خیلی گرم شده بودو سریع برگشتیم ...

من حس میکنم بچه های این نسل خیلی خوشبخت تر از ما هستند ...عمیقا قصد ندارم مثل دهه هشتادی ها و نودی ها یه فرزند سالاری عمیق به هانا رو القا کنیم که فکر کنه اونکه تصمیم اخر رو می گیره و اصلا هم دوست ندارم مثل دهه شصت و هفتادی ها حس کنه یه بچه است که قرار نیست هیچ وقت خواسته هاش شنیده بشه ...

جالبه بدانید همین الان هم گاهی بین این دو نسل گیر میکنه و من باید تعادل رو برقرار کنم مثلا دیروز بعد از پارک رفتیم خونه ی بابام هانا داشت بازی میکرد در کیف من باز بود تا دوربین رو برداشت بابام یه دفعه گفت نکن خراب میشه بیا اینو ازش بگیر .

اما دوربین توی کیس بود و چیز نبود که هانا خرابش کنه و منم همین رو گفتم ...گفتم هانا داره دنیا رو کشف میکنه اگر وسایل رو ازش بگیریم حریص میشه تا وقتی که یک وسیله به خودش صدمه ی جدی نمی زنه اون رو ازش نمی گیرم ...

الانم هانا داره تی وی می بینه تا حالا اصلا براش مهم نبود ولی الان چند روزی هست که میشه با تی وی چند دقیقه ای سرگرمش کرد دست کم اندازه یه پست نوشتن

شنبه هشتم شهریور ۱۴۰۴ ۲:۳ ب.ظ ...

دریافت کد آمارگیر سایت

آمارگیر وبلاگ

© روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو