روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

یلدا

هر قدر بزرگتر میشم زندگی کردن برام شکل و رنگ تازه ای میگیره و امسال سعی کردم از هر تجربه ی خوبی استفاده کنم و خودم هم خیلی چیزها رو تجربه کنم ...

دیشب از مامانم یه درس خوب گرفتم ...

شکی نیست که گرونی داره پوست همه رو میکنه ...یعنی یه طوری شده که ما واقعا نیازهامون رو گاهی سانسور میکنیم ... دیشب یلدا ی خانواده ی ما برگزار شد . مامانم سعی کرد در ساده ترین شکل ممکن انجامش بده و باید بگم عالی بود.

هر سال یلدا رو تقسیم می کردیم مثلا من نارنج و زیتون و شیرینی میخریدم.

خواهرم ژله و لبو و مخلفات شب نشینی رو می اورد.

مامان ماهی میگذاشت و شام با ایشون بود.

امسال اما مامان همون ماهی رو با یکم اجیل ساده که پای ثابت خونه اش هست و انار دون شده اورد.

و شب یلدا و روز مادر همین قدر خودمونی تموم شد.

منم لطف کردم خودم رو بردم 😁

البته هديه روز مادرم رو هم دادم یه کارت هدیه براش بردم. همین قدر ساده

جمعه سی ام آذر ۱۴۰۳ ۱۲:۴۰ ب.ظ ...

دریافت کد آمارگیر سایت

آمارگیر وبلاگ

© روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو