روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

زن بودن

رضا تمام علایم سرماخوردگی رو داشت و کم کم هم شدید تر شد منم از صبح فرار کردم خونه ی پدری اخرین چیزی که الان احتیاج دارم سرماخوردگی هست.

بدین سان جناب دکتر وا رفته توی خونه منم دیگه توان مریضی ندارم....

غذا رو براش میفرستم... میوه و همه چیز هم تو خونه هست...

مامانم میگه اخی الان کسی نیست مراقب ش باشه

میگم مامان من مریض میشم کی مراقبم هست؟

میگه ما زن هستیم.

و همین برای تمام شدن بحث کافیه

برای این جمله میشه ساعت ها گریست...

جمعه ششم مهر ۱۴۰۳ ۶:۲۹ ب.ظ ...

دریافت کد آمارگیر سایت

آمارگیر وبلاگ

© روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو