روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

امروز خوب خوبم ...انگار نه انگار دیشب تا نیمه ی شب با تب 41 درجه بودم ...رفتم مدرسه و روز شمار روزهای اخر رو با شوق و ذوق گفتم و باعث شدم یکی از شاگردهای خیلی خوبم دمق بشه اون گفت چرا ما رو اینقدر دوست نداری که بخاطر ما بیایی کلاس دوم ؟! یکی هم گفت ببخشید دیگه پاهام به زمین چسبیده نمیتوانم از این کلاس برم ...

امروز گفتم فقط نه روز دیگر باهم هستیم ...

کلاااا این روزهای اخر وروجک هایی شدند بی نظیر اما خوب منم اصلا دعواشون نمیکنم متاسفانه در تربیت بچه ها شکست خوردم دخترهای ارامی تحویل گرفتم که الان از دیوار راست بالا میروند از طرفی...درسها تقریبا تمام شده علوم رو فردا تمام میکنم و قران ان شا الله سه شنبه تمام میشه از کتاب ریاضی چهار صفحه مانده و اخرین نشانه رو هم درس دادم ماند تمرینات مروری که به زودی تمامش میکنم یه جورایی سه شنبه تمام کتابها رو تمام میکنم .

اخ خدای بزرگ باورم نمیشه امسال داره تموم میشه کی میشه این نه روز هم تموم بشه و از استرس معلم تازه کار بودن نجات پیدا کنم .

شنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ ۵:۳۸ ب.ظ ...

دریافت کد آمارگیر سایت

آمارگیر وبلاگ

© روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو