روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

مادرها دارند به من تبریک روز مادر رو میگن و یادم می اندازند مادر دخترهاشون هستم ...منم دلم میخواهد یاد حضرت زهرا بندازم چندین ماه پیش به من قول داشتن دختری به اسم ریحانه رو داد ...توی اولین روز ماه محرم که سوره ی یاسین خواندن رو شروع کردم ...و سه بار هم این خواب تکرار شد ...با اخر خانمی به من گفت چرا اینقدر دلتنگی می کنی ...بی بی ایم حضرت زهرا گفت ریحانه ات رو به تو دادیم ...صبور باش ...

میدونم دعا یعنی بری به ازلیت و تقدیرت رو عوض کنی ...میدونم شاید دلتنگیم باعث شده صدام بره به اذلیت اما ...

چی میشه سال دیگه این موقغ دخترم توی بغلم باشه ؟!

مگر خدا مهربون نیست ...

مهربونی کنه دیگه ...

برچسب‌ها: مادرانه
پنجشنبه بیست و دوم دی ۱۴۰۱ ۷:۱۲ ب.ظ ...

دریافت کد آمارگیر سایت

آمارگیر وبلاگ

© روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو