روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

صبح اولین کاری که کردم این بود که رفتم لب پنجره دست را بردم زیر دونه های بارون و گفتم شکر....

بارون مازوت رو شست و شعور من برگشت... انگار داستان زامبی ها درست باشه همین دو روز گذشته من یک هیولای بی شعور بودم و امروز تازه به خودم امدم.

گور بابای مال دنیا

نفس کشیدن چه حس خوبی داره ❤️

پنجشنبه پانزدهم دی ۱۴۰۱ ۱۰:۳۶ ق.ظ ...

دریافت کد آمارگیر سایت

آمارگیر وبلاگ

© روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو