روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

غم صورتم اینقدر عمیق و واضحه که رضا گفت میخواهی بریم پرنده بخریم؟

یکی شبیه مه نگار... کوچولو هم بخریم که مثل مه نگارم وابسته و عادتم بشه... اسمش هم بگذاریم مه نگار...

عجیبه گفت وقتی مه نگار بود تو خوشحال تر بودی

حتی فکرش هم یه نور توی قلبم شد....

+گفته بودم قبلا خودم رو هر شب مهمان یک هشتک فیزیک میکنم و توی دنیای غرق میشم که خیلی خیلی خوشایند تر از دنیای خودم هست ...یک اکنت اینستا برای همین موضوع دارم و کاملا با حساسیت پیج ها رو دنبال و باز میکنم ...امشب یک عکس از یک کهکشان دیدم که در چهار عکس متفاوت این کهکشان نظریه نسبیت انیشتن را اثبات میکرد و مدتی قبل عکس یک ستاره که ناپدید شده بود و نظریه این بود که به درون یک سیاهچاله رفته و ...امشب هم یک دوست یک سایت از اهنگ های بی کلام گذاشت حالا ترکیب این دوتا را ببیند ...گاهی تو حالت خرابه و نیاز داری یک گوشه بخزی و ارام بشی ...تا خودت رو پیدا کنی ...الان این دوتا ترکیب ...دقیقا چیزیه که نیاز دارم ...انگار گرگ تنهای وجودم رفته توی لونه اش و داره ذره ذره زخم های روحش رو بخیه میزنه ...

+توافق کردیم این ماه - این هفته - که تخمک گذاریم هست دیگه امتحان نکنیم و مثل یک سال گذشته ...جلوگیری کنیم ...چون من واقعا نمی توانم اون حد از انتظار و امید و بعد یاس رو تحمل کنم ...و روح کوچیکم ...وقتی رضا منطقا میشماره ما نمیتوانیم مسیولیت امدن یک موجود به این دنیا رو بپذیریم و خارج از توانایی بدنمون امادگی روحی هم لازمه ... روحم از درون بغض میکنه ...چرا اینده ی اینقدر مبهم و مه الوده ؟ مگر وقتی ما امدیم دنیا خیلی بی نقص بود ؟

سه شنبه بیست و دوم آذر ۱۴۰۱ ۱۱:۱۹ ب.ظ ...

دریافت کد آمارگیر سایت

آمارگیر وبلاگ

© روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو