روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

عمیقا به یک دوست نیاز دارم که عصرچهارشنبه با هم قرار بگذاریم . جین و هودی و کتونی های نایکی که زنجیر داره بپوشیم و بریم خیابان ولیعصر یکم پیاده روی کنیم و بعد توی یک کافه بشینیم و حرف بزنیم

اما مشکل اینکه من تمام مراحل رو می توانم اجرا کنم جز اون حرف زدن ...منظورم اینکه من حرف میزنم ...اتفاقا با دوستان صمیمی خودم خیلی هم خوش حرفم اما حرف اصلی چیزی که توی دلمه ...نه هیچ وقت نمیزنم و الان حس میکنم با سی و یک سال سن بیشتر از توانم تلنبار شده .

+17 ساله که بودم میرفتم کلاس های ریاضی بعثت انجا دوستی داشتم به اسم یاسمن . اون زمان ناروتو میدید و از چیزی حرف میزد به اسم اینترنت پر سرعت و اینکه برادرش یه مدل وسیله داشت که خیلی بیشتر از فلاپی و سی دی حجم میگیرفت و میشد کلی روش فیلم ریخت (فلش ) هی من از مریخ نیامدم ! اینها صحبت سال 87 هست ! اما اون زمان تمامش فوق العاده دور از تصورم بود ...من اون زمان یک ام پی تری پلیر داشتم که هنوزم دارم 512 بایت حافظه داشت و خدا بود ! خلاصه اون زمان اون می گفت توی یک سایت ثبت نام کردند و هر چهارشنبه نارتو می ببیند و یکی از تفریحات من برگشت با اون و شنیدن داستان ناروتو بود ...نمیدونم توی سی و یک سالگی هم می توانه منو اندازه هفده سالگی یاسمن جذب کنه اما امشب تصمیم گرفتم دانلودش کنم و از قسمت یک ببینم امیدوارم خوشم بیاد

سه شنبه بیست و دوم آذر ۱۴۰۱ ۸:۳۷ ب.ظ ...

دریافت کد آمارگیر سایت

آمارگیر وبلاگ

© روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو