پایان روز پنجم خیلی حس ارامش و رهایی خوبی داشت ...حس اینکه چرخه ی تابستان باز میرسه و اینکه صبح میتوانم بخوابممم عالیه
امروز ازمون نگارش گرفتم کارشون عالی بود ...
این تشویش طرح دوری گزینی هنوز هست و جیگر میخواهد سمت پایه اول امدن ! همه خودشون رو کوچیک می کنند که مدیر نفرسته شون اول !
از طرفی ما معلم های پایه اول هر سه امروز گریه میکردیم چون نمی خواستیم از پایه اول جدا بشیم ...
چون دنیامون باسواد کردن بچه هاست ...
اصلا شما نمی دونید لذت اسفند ماه چیه ! اینکه می خوانند و می نویسند
لذت اردیبهشت که می گیم فصل میوه چینی ماست !پ
فکر کنید یک معلم که با سوم ها کار کرده با دخترهایی در استانه ی بلوغ ...حالا چقدر اعصاب و حوصله برای بچه های کوچک داره؟ برای ناز کشیدن و باز کردن خوراکی و درست کردن مقنعه و لبخند زدن به کودکی بچه ها ...برای اینکه یه بچه ده بار بپرسه درختی کدوم کتاب بود ؟ برای اینکه ده بار خط زمینه رو با شعر یاد بدهی برای صدای اول و اخر یاد دادن !
کاش این طرح برداشته بشه ...
یا حداقل معلم های کلاس اول معاف بشن از این اجبار و اصلا اختیاری باشه !
باید یه دفترچه بردارم و شروع کنم به نوشتن ریز جزییات کلاس اول که بعدا که برگشتم دوباره پایه ام بدانم با این پایه پر از کار چه کنم .








