روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

سرکلاسم و دارم دیکته صحیح میکنم ...یه دفعه یکی شون میگه خانم معلم قربون چشم هاتون بشم شما چقدر مهربونید اخه ما سال دیگه بدون شما چکار کنیم ؟

سرم رو بلند میکنم ...یادم می افته عجب جوجه هایی بودند ...کوچولوو ...موچولوووو....

من هم بغض میکنند

مادرها اینقدر در جلسه ی اولیا از من تشکر کردند بابت امسال که تازه حس کردم پشت سکوتشون عجب تحسین و قدرشناسی بودی یکی شون گفت شما تنها خوبی این مدرسه هستی ...

وای مردم از ذوق !

امروز خونه ام ...

پری شب یه کسیت جوندار داخل تخمدانم ترکید و تقریبا توی زمانی که بدنم داشت باهاش می جنگید منم داشتم با دردی شبیه مرگ می جنگیدم ...

تمام بدنم خیس عرق شده بود به صورتی که لباسام صبح هنوز خیس بود ...

نفسم بند امد

و رنگم پرید

و تا بیهوشی رفتم ...

دیروز دکتر زنان بودم و بله بعد از مدتها دکتر زنان و ایشون گفت یه کیست دیگه هم هست و متنظر چنین دردی باشم ...پس امروز رو توی خونه استراحت میکنم و چای تازه دم دارم و نور خورشید و دانش اموزان کوچولویی که دو روز از روز شمارم کم شد براشون !

سه شنبه یازدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ ۷:۴۰ ق.ظ ...

دریافت کد آمارگیر سایت

آمارگیر وبلاگ

© روز نوشت های درخت سرو  و جوانه کوچولو