عمیقا از ته قلبم باور دارم هر سختی که تحمل میکنم ...هر رنجی که تحمل کردم برای این بوده که روزی یادم بمونه تحملش چقدر سخته و اجازه ندهم کسی دیگر تجربه اش کنه ...
من همیشه توی دوره ابتدایی تنها بودم ...اصلا بلد نبودم با ادما دوست بشم ...دهه شصتی های پرجمعیت من بودم و خواهری که ده سال از من بزرگتر بود و دختر خاله ام که دوستم بود پنج سال بزرگتر بود ...تازه توی راهنمایی یادگرفتم دوست پیدا کنم ...
برای همین هیچ کسی توی کلاس من بدون دوست نیست حتی شده موقتی و چند روزه دوستی رو تجربه میکنه ...امروز توی حیاط تمام کلاس اول ها بودند ...چشمم افتاد به یک دختری که تنها با عروسک و زیر اندازش نشسته بود ...اوردمش و با بچه های کلاس خودم دوستش کردم ... رنج تلخی هست ...یک کلیپی دیدم می گفت شخصیت الان شما اون شخصیتی هست که اگر در بچگی داشتی احساس امنیت میکردی ...در مورد من 100 در 100 درسته من دقیقا چیزی هستم که بچه بودم نداشتمش ...و برای همین هست که بی نهایت با شخصیت خودم حال میکنم و برام مهم نیست چقدر خودم اذیت میشم ...مهم اینکه یکی دیگه انچه من چشیدم رو نچشه ...
+امروز میز کلاسم رو تمیز کردم ...پرسیدم نظرتونه ؟! گفتن معلومه میز شما همیشه مرتبه ....دیدم اخ جون توانستم اینو به بچه ها نشان بدهم که کمد و میز مرتب کردن میخواهد .








